خبر حرفه‌ای
خبر حرفه‌ای
دوشنبه، ۱۹ آبان ۱۴۰۴
  • درباره ما
  • ارتباط با ما
  • خانه
  • اقتصاد کلان
  • انرژی
  • بانک بیمه بورس
  • تولید و تجارت
  • راه و مسکن
  • گردشگری و میراث فرهنگی
  • ورزش
  • سیاست و جهان
  • اجتماعی
  • فرهنگ، هنر، ایثار
  • درباره ما
  • ارتباط با ما
  • همه اخبار
  • خانه
  • اقتصاد کلان
  • انرژی
  • بانک بیمه بورس
  • تولید و تجارت
  • راه و مسکن
  • گردشگری و میراث فرهنگی
  • ورزش
  • سیاست و جهان
  • اجتماعی
  • فرهنگ، هنر، ایثار
  • درباره ما
  • ارتباط با ما
  • همه اخبار
فرهنگ، هنر، ایثار

گفت و گو با آزادگان دفاع مقدس(2): وقتی یک قطره آب به جانی می ارزد!

خبرحرفه ای- حسین بردبار: یادآوری خاطرات آزادگان دفاع مقدس در روزگار کنونی ما ثمرات مختلفی می تواند داشته باشد، به عنوان مثال اگر بدانی یک یا چند قطره آب توانسته جان انسان یا انسانهایی را در اسارت...

کد خبر :3963 آبان 14, 1403 7 دقیقه بخوانید

 

ابتداي اسارت ما را به يكي از شهرهاي مرزي عراق بردند. ۴۸ ساعت طول كشيد تا ما را به زندان هارون الرشيد در بغداد بردند و ۳۷ يا ۳۸ روز ما زندان الرشيد بوديم بعد ما را انتقال دادند به كمپ ۱۶ حدود يك و نيم سال بعد هم ما را انتقال دادند به كمپ ۲۰ که حدود ۷۰۰ نفر بوديم

آزار و اذيت و كتك با نبشي و تشنگی دادن در حد مرگ

دوران خيلي سخت و سنگيني بود ،بچه ها واقعاً زجر مي‌كشيدند همان موقع بچّه‌ها را با نبشي فلزي مي‌زدند. آنقدر وحشتناك بود كه به هر كسي مي‌زدند در جا از بين مي‌رفت. ۴۸ ساعت داخل سوله بوديم سوله‌ها خيلي وحشتناك و سخت بود و بچّه‌ها واقعاً تحمل نداشتند. شب اول سرودي زمزمه كردند و بچّه‌ها در حاليكه تاريكي مطلق بود و همه روي زمين افتاده بودند پنجره‌هاي كوچكي بالاي سوله‌ها روشن بود و زمين هم شن و ماسه فراوان داشت و در كل اصلاً كسي حال بلند شدن نداشت در اين شرايط همه با هم می گفتند:,ماء, ماء, ماء,….

آب را به زبان عربي مي‌گفتند تا عراقيها آب بدهند همه يكصدا مي‌گفتند.ساعت ۹ يا ۱۰ بود كه ديگر حالم خيلي بد شده بود كه يك گوشه افتاده بودم و رفيقي داشتم كه اين بنده خدا از لحاظ بنيه بدني قوي‌تر از ما بود ،در اصل اينجا, اين سوله‌ها محل نگهداري تانك‌ها بودند مقدار ۱۰ يا ۱۵ سانتيمتر در سوله‌ باز شد و نور كمي هم فضا را گرفت كه شلنگ آبي وارد كردند و من صداي شر‌شر آب را شنيدم و حس كردم اما توانايي اين كه بلند شوم و به طرف در بروم را نداشتم ۳۰ يا ۴۰ متر فاصله داشتم اما اصلاً نمي‌توانستم بروم تقريباً وسط‌هاي سوله بودم كه صداي ازدحام جمعيت را كه براي آب هجوم آورده بودند را مي‌شنيدم. رفتيم توانست برود جلوي در و خودش آب بخورد و سيراب شود و بعد برگشت پيش من و گفت علي چطوري همين جا و در همين فضا كه بود كه علي نجات از تشنگي شهيد شد. خلاصه ايشان سر من را بلند كرد و گفت چطوري؟ من آنقدر ديگه چشمانم خشك شده بود كه اصلاً توان پلك زدن و حركت نداشتم

و سر من را بلند كرد و داخل پوتين سربازي‌اش كه از پايش در آورده بود مقداري آب ريخته بود و آورده بود و دهان مرا باز كرد

خلاصه آب تلخ و شور و بد بود… اما در آن لحظه اين آب از بهترين آب معدني‌ها هم براي من گواراتر و شيرين‌تر بود وقتي اين قطره‌هاي آب را مي‌خوردم كامل احساس مي‌كردم كه چطور رفع عطش مي‌شود  و بعد حتي دوباره رفت و زير پيراهن خود را خيس كرده بود و آمد كه صدايش مي‌آمد كه مي‌گفت علي دهانت را باز كن, دهانت را باز كن و خلاصه اين زير پيراهن را بالاي دهان من كاملاً چلوند (پيچاند) تا قطره‌هاي آن درون دهان من بريزد. ديگر آن مقدار كم آب را هم كه خوردم تازه كمي حالم بهتر شده جان گرفتم. رفتم جلوي در آن لحظه همة اسیرها به طرف آب رفته بودند مثل ضريح ائمه كه همه دستشان را مي‌چسباندند و زيارت مي‌كردند آن لحظه دقيقاً به همان صورت بود اصلاً نمي توانستم جلوبروم در فاصله ۸ يا ۷ متري آب بودم اما نمي‌شد جلو بروم خيلي تاريك بود, اصلاً يكديگر را نمي‌ديدم حتي نمي‌توانستيم چهره يكديگر را تشخيص دهيم.

خلاصه سر مسئله آب فشاري كه بچّه‌ها هم مي‌آوردند درگيري هم مي‌شد حتي درگيري بچّه‌ها باعث مي شد كه آب در هوا به صورت پراكنده معلق باشد كه در همين حين چند قطره‌اي هم به صورت من ريخت كه در آن لحظه خيلي لذت بردم واقعاً لذت زيادي از آب بردم.فكري به ذهنم رسيد كه همه كه نمي‌توانستند به اين شكل آب بخورند و زمين هم شيب داشت نشستم و شن‌ها را از زمين عقب زدم, و با دست  و فکرم درست بود و ديدم كه زير شن‌ها آب جمع شده و سريع شروع كردم به ليس زدن آب و آنجا هم مقداري آب خوردم خلاصه بچّه‌ها كه توانستند آب بخورند زنده ماندند و بقيه بچّه‌ها شهيد شدند اسمهايشان يادم نمي‌آيد شايد در دفترچه‌ام نوشته باشم. اين دوستم هم كه شهيد شد از تشنگي بود بعد از آزادي برادرش روزي به من گفت كه چطور شد كه شهيد شد و به ايشان گفتم از تشنگي زياد شهيد شد.

اردوگاه ۱۶ خيلي سخت بود خصوصاً سربازهاي عراقي بودند كه هر وقت ما اينها را مي‌ديديم وحشت مي‌كرديم. خلاصه در اولين نقل و انتقال داخل بچّه‌ها شدم براي مكان ديگري و نمي‌دانستيم كه ما را كجا مي‌برند بعداً فهميديم كه ما را داخل كمپ ۲۰ كردند. با اتوبوس ما را بردند و تا رسيديم ابتدا ما را مفصل با كابل زدند و هر جا مي‌رفتيم اولين مرحله ما را مي‌زدند كه بگويند اين اردوگاه مال ماست و هر كاري بخواهيم مي‌توانيم بكنيم. ۷۰۰ نفر بوديم كه ما را بردند كمپ ۲۰ البته كمپ ۲۰ دو قسمت بود

بالا و پايين كه ما را به اصطلاح قسمت جديد بردند و قبل از ورود ما ۶۰۰ يا ۷۰۰ نفر آنجا بودند. همان‌طور كه ما در كمپ ۱۶ سوله‌ها را ساختيم اينجا هم اسراي قبلي طبقه بالاي كمپ ۲۰ را جديد ساخته بودند و ما را انتقال دادند به كمپ ۲۰.در نهايت ما از يك جايي با امكانات صفر و حداقل وارد جايي شديم كه امكاناتشان  خيلي بيشتر بود حدود ۶۰۰ نفر كمپ ۲۰ در پايين بودند كه شمارة يك مي‌گفتند ما جزئ اولين كساني بوديم كه در كمپ ۲۰ شمارة ۲بوديم يعني طبقه بالاي كمپ بوديم.

البته ديگر كسي به ما اضافه شد مگر اينكه از بچّه‌هاي آن طرف اذيت مي‌كردند يا موردي داشتند براي مجازات به كمپ ما مي‌آوردند.

ارشد ما فردي بود كه در اردوگاه پايين آورده بودند براي ما كه بچة بالاي شهر تهران هم بود و فوق‌العاد خودفروخته بود يعني اگر كوچكترين حركتي مي‌كرديم بلافاصله به عراقيها خبر مي‌داد. اصلاً خود عراقيها بچّه‌هاي خود فروخته پايين را براي ما بالا آوردند و ارشد ما كردند كه اطلاعات به عراقي‌ها بدهند.

عرب زبان‌ها بيشتر ارشد مي‌شدند و علناً مي‌گفت كه من مي‌خوام به عراقيها بپيوندم. حتي سر شوخي كوچكي كه به مسئول كردم كه ايران برويم حسابت را مي‌رسيم مرا فوراً صدا زدند و ده دقيقه هم نشد كه مرا بردند كلي پرس‌و جو كه موضوع چه بوده چي چرا گفتي و… تا اين حد سريع خبرها مي‌رسيد و تمام حركتهاي بچّه‌ها گزارش مي‌شد متأسفانه اسامي هيچ كس يادم نمانده…. بالاخره ۱۵ سال است كه گذشته اما شايد در دفترم يادداشت كرده باشم. از بچّه‌ها يكي بود كه به او مي‌گفتند عباس پاسدار و با همين اسم هم شهرت پيدا كرده بود هویتش را نمي‌دانم. يكبار هم به همه گفته بودند كه شعار بدهيد كه شعارهاي ضداسلام و انقلاب را مي‌گفتند كه ما هم تكرار كنيم و مي‌گفتند بگوييد مرگ بر خميني و همه بچه ها نمي‌گفتند و مي‌گفتند مرد بر خميني و… كه آنها متوجه نمي‌شدند.يكي از بچّه‌ها گفت من نمي‌گويم خب هر كسي هم كه نمي‌گفت تنبيه زيادي مي‌شد كه اسم او هم يادم نمي‌آيد ولي مي‌دانم كه شمالي بود. آشنایي با عباس از زمان ابتداي اسارت در زندان‌ هارون‌الرشيد بود, لباس سپاهي داشت و چهره‌اش خيلي ريش داشت و مي‌گفتيم اين ظاهر خيلي تابلو هستي و اينها پدرت را در مي‌آورند اصلاً عراقيها به اين ظاهر و تيپ حساس بودند بعداً با قيچي خودمان ريش‌هايش را كوتاه كرديم خلاصه كمپ ۲۰ هم با هم آمديم و او بخاطر شعار ندادن كتك مفصلي خورد و تحت نظر و مراقب عراقيها هم بود كه او با كسي و كجا صحبت مي كند و با چه كساني ارتباط برقرار مي‌كند.

يكي از عواملي كه موجب شد مسئول آسايشگاه ما را بزند همين عباس بود خلاصه طرح ريزي و برنامه‌ريزي از عباس بود كه مسئول آسايشگاه را بزنيم.كه با ميل گرد ضربه‌اي به سر مسئول زدند و در جا جلوي چشم عراقيها افتاد دو تا از بچّه‌ها بودند و حمزه يكي ديگر از بچّه‌ها بودند كه يادم نمي‌آيد.

ولي از بچّه‌هاي سپاه بود و قد بلندي داشت و ورزشكار بود و خلاصه بعد از چند روز كه در بيمارستان بود آمد ولي ديگر از بچّه‌ها حساب مي‌برد او مي ترسيد و از بچّه‌ها وحشت داشت در اردوگاه ۲۰ امكانات رفاهي بيشتر بود مثلاً اين ها هر ۲ يا ۳ هفته يكبار مي‌توانستيم يك دوشي بگيريم

اما در اردوگاه ۱۶ دو ماه شايد مي‌توانستيم يك دوشي بگيريم و حمام برويم و خودمان را تميز بكنيم. نسبتاً چون جمعيت كمتر بود محيط هم تميزتر بود اما برخوردها تفاوتي نداشت در هر فرصتي اينها بچّه‌ها را مي‌زدند

با بهانه های مختلف بچه ها را می زدند

هر يكي از يك ناحيه بدن ناراحتي و درد داشت دست و پا و…. بعضي‌ها بدن‌هايان خمپاره خورده بود و عذاب زيادي مي‌كشيدند مثلاً يكي از بچّه‌هايي كه تركش خورده بود و وقتي لباسش را زديم بالا تمام بدن و شكمش تركش خورده بود و كلي بخيه زده بودند و وضعيت خيلي بدي داشت با بهانه‌هاي مختلف هم بچّه‌ها را مي‌زدند و هر كسي سيلي يا زخمي به يادگار از آنها داشت.يكبار وارد آسايشگاه شدند همه را بلند كردند و پتوها را جمع كردند و در نامه‌اي كه عكس صدام رويش بود را ديدند و از زير پتوها بيرون كشيدند و با تعجب گفتند «سيدالرئيس» منظورشان عكس صدام بود كه چرا اين عكس بايد زير پتوهايشان باشد. خلاصه تا توانستند سر همين موضوع بچّه‌ها را زدند زدند و زدند, خيلي زياد.

تا خورد بچّه‌ها را زدند و يك نوع مجازاتي بود به نام شناي هندي كه بايد به حالت نيم دايره به پهلو دراز مي‌كشيديم ودستهايمان را از پشت مي‌بستند و در اين حالت دراز كشيده نبايد شكم و گردن و سرمان به زمين مي‌رسيد و بايد بالاي سطح زمين نگه مي‌داشتيم و به محض اينكه به زمين مي‌رسيد كتك مي‌زدند و بايد دوباره به همان حالت اول مي‌بوديم.خلاصه بخاطر اينكه عكس «سيدالرئيس» صدام ما را بچّه‌ها زير پتو گذاشته بودند و رويش نشسته بودند اين طور مجازات كردند …

برچسب ها:

تشنگی دادن در حد مرگحسین بردبار یزدیخبر حرفه ایگفت وگو با آزادگان
تبلیغ second home ads
تبلیغ third home ads

اخبار پیشنهادی

پدافند هوایی ارتش نیروی درجه دار جذب می‌کند
تفاهم‌ تأمین اجتماعی و سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌ها برای وصول مطالبات
استاندارد طبقه‌بندی مشاغل کشور تهیه و تدوین می‌شود
وعده مدیر عامل بانک کشاورزی برای کمک به بحران آب
برگزاری همزمان دو نمایشگاه حوزه برق
دفاع «صادق» از صنعتی سازی مسکن
واکنش دبیر به تغییر سوریان از نایب رییسی فدراسیون کشتی
در تمرین تیم ملی فوتبال با حضور پزشکیان چه گذشت

ویدئو

آبرسانی از سد قوچم به شهر دهگلان با دستور رئیس جمهور

آموزه های قرآنی (۳)- اعجاز علمی قرآن کریم

جزئیاتی از طرح در آستانه افتتاح انتقال آب سد طالقان به تهران

شعر طنز سعید سلیمانپور درباره آقازاده ها

اعلام رسمی انحلال بانک آینده توسط رییس کل بانک مرکزی

سفر لاریجانی به مسکو /تحویل پیام رهبری به پوتین

وزیر راه و شهرسازی در اجلاس سه جانبه ایران،روسیه و آذربایجان در باکو:

همکاری‌ها می‌تواند زمینه‌ساز تقویت همگرایی اقتصادی در مسیر کریدور بین‌المللی شمال – جنوب باشد

گزارش تصویری

دماوند بی برف؛ وسط پاییز 1404

اینفوگرافی و توضیحات وزیر نیرو در صحن علنی مجلس درباره ناترازی برق

گزارش تصویری از وضعیت مخزن رو به خشکی سد لتیان

حال و هوای مشهد مقدس در روزهای پایانی ماه صفر

گزارش تصویری پیاده‌روی زائران از نیشابور تا حرم مطهر رضوی

اینفوگرافی: خبر خوش وزیر اقتصاد درباره FATF

وضعیت نامساعد ذخیره آبی سد امیرکبیر (کرج)

خبر حرفه‌ای
 

پایگاه خبری “خبرحرفه ای” رسانه ای مستقل ، اصیل و بهره مند از تجربه خبرنگاران حرفه ای و فعال و تلاشگر در فضای کنونی رسانه ای کشور است که با رعایت اصول صحت ، دقت و سرعت برای آگاهی بخشی به مخاطبان با رویکردهای اقتصادی و فرهنگی تلاش می کند.

لینک‌های پرکاربرد

  • بورس تهران
  • نرخ ارز بانک مرکزی
  • نرخ طلا و ارز بازار آزاد
  • اتحادیه طلا و جواهر تهران

دسترسی سریع

  • درباره ما
  • ارتباط با ما

شبکه‌های اجتماعی

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به پایگاه خبری خبر حرفه‌ای است. بازنشر مطالب صرفا با ذکر منبع مجاز است.